loading...

یه مامان که نمیخواد فقط مامان باشه

بازدید : 624
يکشنبه 3 خرداد 1399 زمان : 13:22

سحری را خوردم، سریع دو تا لیوان آب هم خوردم و الان معده ام در نهایت درجه‌ی کشسانی اش قرار دارد خخخ ! دراز کشیدم روی مبل و دارم تایپ میکنم و صدای خفیف زمزمه وار اذان از پنجره میآد. یکی از دلایلی که من اصرار داشتم امسال روزه بگیرم علاوه بر اون حس خوب اینکه توانسته ام یه کاری را به سرانجام برسونم، حس خوب تجربه‌ی اینکه همه چیز مثل قدیم باشه! هرچند که سحر بلند شدن و سحری خوردنم اصلا هیچی اش مثل قدیم نبود و در نوع خودش ورژن جدیدی بود؛) قدیم ترها رادیو روشن میکردیم و بعدش تلویزیون را روشن میکردیم و با دعای سحر تند تند سحری میخوردیم و با همون چشمهای نیمه بسته مسواک‌ و‌نماز :) اما الان من گوشی ام را میذارم کنار دستم و با یه نگاه به تقویم گوشی ام موقع اذان حساب را نگاه میکنم و با ساعت گوشی ام چک میکنم که تا قبل اذان غذا و آب را خورده باشم، دیگه هم مثل قدیم ها اینقدر ترسو نیستم و وسواسی که اصرار داشته باشم تا قبل از اذان مسواکم را زده باشم:) مسواک و نخ دندان بدون هیچ وسواسی میمونه برای بعد از اذان صبح. خلاصه میخواستم بگم هیچی هیچی مثل قدیم نیست اما من باز چنگ زدم به نوستالژی های قدیمی‌ام:( همیشه‌ها خیلی ماه رمضون بنظرم طولانی میاومد اصلا انگار دو ماه بود خخخ اما الان باورم نمیشه یکماه ماه رمضون گذشت! یه جورایی هنوز کشش دارم که ماه رمضون ادامه میداشت، هر سال واقعا ازش سیر میشدم و یه جورایی منتظر بودم تموم بشه اما امسال غافلگیر شدم از تموم شدنش! باید نسخه‌‌‌ای جدید از ماه رمضون برای خودم پایه ریزی کنم و با اون شروع کنم به خاطره سازی و بعدها خاطره بازی...

معرفی سمعک هوشمند زیمنس

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 44
  • بازدید کننده دیروز : 27
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 774
  • بازدید سال : 10695
  • بازدید کلی : 23908
  • کدهای اختصاصی